امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

نازگلم بهتر شده

عزیز دلم بهتر شده خداروشکر الا مشغول بازی و بهم ریختن اتاقشه! این عکس اتاقش قبل از خرابکاری امیر بعد ورود و بازی امیرخان وقتی هم بهت می گم مامان جمعش کن می گی مامان خیلی خسته ام اگه دوستم داری کمکم کن این یعنی کلا مامان جمع کنه! ...
28 ارديبهشت 1391

نازم مریضه

امیرنازم از دیشب مریض شد. دیشب تا صبح از تب می سوخت و هذیان می گفت. امروزم بردیمت دکتر اما گفتن چون فعلا جز تب علامت دیگه ای نداره جز تب بر چیزی بهت ندادن بمیرم برات که اینهمه بی حالی. خدا کنه زود خوب شی هیچوقت مریض نشو مامانی عاشقتم!!!!!!!
27 ارديبهشت 1391

پایان مهدکودک

بلاخره مهدکودکتم تموم شد جالبه که اصلا ناراحت نشدی! روز یکشنبه یه جشن مثلا پایان مهد گرفتن براتون و مادرها هم اومدن برای جایزه بهتون یه ست تفنگ و دستبند و تیر دادن. جالب اینجاست تموم مدتی که مربی داشت حرف می زدن بچه ها تند تند می گفتم پس کی جایزه می دین؟ یه تقدیرنامه هم دادن ایشالا فارغ التحصیلی دانشگات بشه نازگلم اینجا با دوستت سقا به همراه خانم مربی ...
27 ارديبهشت 1391

امیرنازم در هفته ای که گذشت

روز جمعه رفتیم تولد طاها پسر دختر دایی ام. اما از اونجایی که تو به شدت منتظر روز تولد خودت هستی همش گریه می کردی که چرا من و زودتر به دنیا نیاوردی چرا تولد طاها زودتره؟ حالا هر چی من توضیح می دادم تو از اون بزرگتری فقط ماه تولدتون فرق داره مگه راضی می شدی اخرش دیدم که اصلا تولد و دوست نداری بدتر اگه بمونی و کادوهاشو ببینی غصه می خوری زنگ زدم بابایی اومد بردتت. برات کیک اوردم و خوردی لااقل کادو ها رو ندیدی غصه بخوری فدات بشم که این همه کادو دوست داری با این همه انبوه اسباب بازی که داری. اینجا عکس شما و طاها قبل تولد دیگه چون قرار نبود بمونی لباستو عوض نکردم شنبه هم که دو تایی خونه بودیم گفتم تو این اخرین روزهای اقامتمون تو بابل...
27 ارديبهشت 1391

شعر قشنگ امیرنازم

امیر خوشگلم شعر که می نویسم و از مهد کودکش به مناسبت روز مادر یاد گرفته و واسم می خونه. وای که چقد این شعر و از زبون پسرنازم دوست داشتم برام از گرونترین هدیه ها هم با ارزش تر بود مرسی مامانی با اون خوندن قشنگت مامان خوبی دارم خیلی دوستش می دارم مامان جونم چه ماهی  فدات بشم الهی برام زحمت کشیدی   نتیجه شو ببینی ایشالا ایشالا مامان بگم چی چی پر؟؟  دوا پر بلا پر اخم بابا جونم پر  رنج مامان جونم پر    اینجام پسر خوشگلم گیتار گرفته دستش داره همراه با تلویزیون واسم شعر به مناسبت روز مادر می خونه ...
27 ارديبهشت 1391

اولین اردوی نازم

امروز پنجشنبه 21/2/1391 امیرنازم با مهدکودک به اولین اردوی عمرش رفت. فدات بشم که اصلا نمی دونستی اردو یعنی چی و همش تو اتوبوس ازم می پرسیدی کی می رسیم اردو! چون هنوز خیلی کوچلویین مامانا هم باهاتون اومدن. به جنگل حلوم سر که یه منطقه جنگلی در نزدیکی امله رفتیم از ساعت 10 صبح تا 2 بعداظهر اونجا بودیم بعدش یه ساعتی بردنتون امامزاده عبدال.. و حدود 4 اومدیم. وای که چقدر خسته ام کردی اندازه همه عمرت امروز بازی کردی اینقدر لباست و خاکی کردی که چیزی به اسم لباس معلوم نبود. اینقد دنبال دویدم و صدات کردم دیگه صدام گرفت. اخه مامانی من نمی تونم مثل بعضی مادرها اروم بشینم که بچه ام هر جا دوست داره بره و خدای نکرده یا گم بشه یا زخمی.نفهمیدم انگیزه بردن ش...
27 ارديبهشت 1391

عشق یعنی مادر

مادر یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمی‌فهمم. مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که چرا مادر بی‌دلیل گریه میکنند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیل گریه میکنند.   بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند. او از خدا پرسید: خدایا، چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟ خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه‌های او را آنقدر قو...
24 ارديبهشت 1391

مادررررر

سلام و تبریک به همه مادرای عزیز و دوستای گلم به مناسبت روز مادر شنبه میلاد بزرگ بانویی که هم یک زن کامل و همه یه مادر نمونه بود. خدای مهربونم هزاران بار تورا بخاطر اینکه من و لایق مادر شدن دونستی شاکرم. امیرنازم ممنونم که با اومدنت من و مادر صدا کردنت دنیام و بهشتی کردی. فدات بشم که می خوای واسم کادو بخری. می گی مامانی می خوام واست یه اسباب بازی دخترونه بخرم میگم اخه مامانم من که اسباب بازی دوست ندارم می گی مامان اخه شما دختری پس باید اسباب بازی دخترونه بخرم بغلت می کنم می گم نازم خودت واسم هدیه هستی. میگی باشه واست لباس می خرم. دیروز یه شعر خوشگل تو مهد واسه روز مادر یاد گرفتی و اومدی واسم خوندی وای که چقد ذوق کردم برام از هزار تا هدیه...
21 ارديبهشت 1391

پسر دوست داشتنی من

سلام نازگلم. دیروز تو مهدت یه جلسه گذاشتن اخه قراره هفته بعد ببرنتون اردو. از معلمت راجع بهت پرسیدم گفتم: امیرم که خیلی اذیتتون نمی کنه؟ خندید و گفت : اصلا خیلی بچه حرف گوش کن و با حیائیه تا یه تذکر می دم سریع گوش میده باهوش هم هست زود یاد می گیره. فدات بشم که اینقد ماهی کلی خوشحال شدم و بهت افتخار کردم امیدوارم همیشه باعث افتخارم باشی هر جور باشی عاشقتم نازم. توی تلویزیون یه مرد سیاهپوست دیدی و گفتی مامان چرا اون سیاهه؟ گفتم بعضی ادما اینجورین بعضی هم مثل ما سفید. با تعجب نگام کردی و گفتی ما که سفید نیستیم مامان بعد شکم پنگوئنتو نشونم دادی و گفتی به این می گن سفید موندم چی بهت بگم گفتم مامان پوست ادما فرق داره کلا به اونایی که پوستشون روشن...
13 ارديبهشت 1391

تیکه کلامهای نازم

سلام نازم. شرمنده این روزها نمیتونم بیام. از یک طرف دنبال خونه هستیم از طرف دیگه هم خونه مادرجونت و دارن تعمیر می کنن منم بیشتر از اینترنت اونها استفاده می کردم اخه پرسرعته اینترنت خونه مامانم کم سرعته حوصله مو سر می بره. این روزها یه تیکه کلامهای خاصی داری مثلا هر حرفی و می خوای توضیح بدی یا طرفت و قانع کنی می گی : بگم چرا؟ با اصرار هم باید حتما بگیم چرا تا توضیح بدی وگرنه قانع نمیشی. این تکیه کلامت شده واسه اطرافیان طنز راه به راه میگن بگم چرا؟؟؟ خب گفتنت هم که دیگه نگو هر کلمه ای که می گی بعدش می گی خب! فدات بشم با این حرفای قشنگت. جدیدا گیر دادی که چرا حیوانات حرف نمی زنن؟ چرا فقط تو کارتون ها حرف می زنن؟ بعدشم شاکی میشی که از خدا ن...
10 ارديبهشت 1391